بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگ های سبز بید،
عطر نرگس، رقص باد،
نغمۀ شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک می رسد اینک بهار،
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمه ها و دشت ها،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها،
خوش به حال غنچه های نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک - که می خندد به ناز-
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه - در این روزگار-
جامۀ رنگین نمی پوشی به کام،
بادۀ رنگین نمی نوشی ز جام،
نُقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت - از آن می که می باید – تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشۀ غم را به سنگ؛
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!
فریدون مشیری
۱۳۸۷ آبان ۲۳, پنجشنبه
خوش به حال غنچه های نیمه باز
ارسال شده توسط
Shrabdar
در
۹:۲۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر