۱۳۸۶ خرداد ۱۹, شنبه

هوای باغ نکردیم

کجاست بام بلندی،
و نردبان بلندی؟
که بر شود، و بماند بلند بر سر دنیا
و بر شوی و بمانی بر آن و نعره بر آری:
-«هوای باغ نکردیم و دور باغ گذشت!»

منصور اوجی

۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه

درد جاودانگی

پیش از شما
به سانِ شما
بی شمارها
با تار عنکبوت
نوشتند روی باد:
«کاین دولت خجسته جاوید زنده باد!»
1357

محمد رضا شفیعی کدکنی (م. سرشک)، تولد:.1318

وقت خیانت

ای دوست
این روزها
با هر که دوست می شوم احساس می کنم
آن قدر دوست بوده ایم که دیگر
وقت خیانت است

نصرت رحمانی، تولد:1308/12/10 تهران، وفات:1379/3/27 رشت.

رسوا

عاشق همه ساله مست و رسوا بادا
شوریده و ژولیده و شیدا بادا
در هشیاری غصۀ هر چیز خوریم
چون مست شدیم هر چه بادا بادا

مولوی، رباعیات

نامه های بچه ها به خدا

جوآن: خدای عزیز دلم می خواهد بدانم که چرا هر چه تو گفته ای به رنگ خون نوشته اند.

سی مور: خدای عزیز چرا تو این همه معجزه زمان های قدیم انجام دادی و حالا هیچی انجام نمی دهی؟

نامه های بچه ها به خدا، گردآوری: استوارت هامیل و اریک مارشال، برگردان: دل آرا قهرمان.

۱۳۸۶ خرداد ۱۵, سه‌شنبه

کوتاه اما....

اسکار وایلد: هیچ انسانی آنقدر ثروتمند نیست که بتواند گذشته خود را باز خرید کند.

گاندی: اگر چشمی در برابر چشمی گرفته شود، آن هنگام دنیا کور می شود.

ولتایر: شعور عادی آنقدرها هم عادی نیست.

هربرت آگار: حقیقتی که انسانها را آزاد می کند حقیقتی است که اکثر انسانها تمایلی به شنیدنش ندارند.

مازلو: اگر شما فقط یک ابزار مانند چکش داشته باشید همه چیز را شبیه به میخ می بینید.

اسکار وایلد: همیشه دشمنان خود را ببخشید؛ چیزی بیش از این آنها را ناراحت نمی کند.

ایدئولوژی

ترجیح می دهم با یک راهبه دربارۀ مذهب شوخی کنم، اما چپی ها را از ایدئولوژیشان محروم نکنم.

ارنست همینگوی

نقش بازی کردن

ما نقش قهرمان را بازی میکنیم چون ترسوییم؛ نقش قدیس را بازی می کنیم چون شریریم؛ نقش آدمکش را بازی می کنیم چون در کشتن همنوعان خود بی تابیم؛ و اصولاً از آن رو نقش بازی می کنیم که از لحظۀ تولد دروغگوییم.

ژان پل سارتر

سیمای دو زن

لیلی پروردۀ جامعه ای است که دلبستگی و تعلق خاطر را مقدمه انحرافی می پندارد که نتیجه اش سقوط حتمی است در درکات وحشت انگیز فحشا؛ و به دلالت همین اعتقاد همۀ قدرت قبیله مصرف این است که آب وآتش را -و به عبارتی رساتر آتش و پنبه را - از یکدیگر جدا نگه دارند تا با تمهید مقدمات گناه، آدمیزادۀ طبعاً ظلوم و جهول در خسران ابدی نیفتد.
و اما،
در دیار شیرین منعی بر مصاحبت و معاشرت مرد و زن نیست. پسران و دختران با هم می نشینند و با هم به گردش می روند و با هم به گردش و شکار می روند و با هم در جشنها و میهمانیها شرکت می کنند. و عجبا که در عین آزادیِ معاشرت شخصیت دختران پاسدار عفاف ایشان است، که به جای ترس از پدر و بیم بد گویان محتسبی در درون خود دارند و حرمتی برای خویشتن قائلند.

سیمای دو زن: شیرین و لیلی در خمسه نظامی گنجوی به کوشش علی اکبر سعیدی سیرجانی ص 11،12،13 به اختصار.

۱۳۸۶ خرداد ۱۴, دوشنبه

کیفر

توبه اش را معتبر نمی شماریم
از آسمان هم این مهم را چشم نداریم؛
آنکه بر زمین، رنجی چنین را روا می دارد.
باید در همین جهان با داوران خویش رو به رو شود
تا حکم گیرد و کیفر ببیند.

پابلو نرودا

تو به من خندیدی

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی وهنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خشِ گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
-خانۀ کوچک ما
سیب نداشت

حمید مصدق، خرداد43.