۱۳۸۶ مرداد ۱۴, یکشنبه

مست

من مستم
من مستم و میخانه پرستم
راهم منمایید
پایم بگشایید
وین جام جگر سوز مگیرید ز دستم.

می لاله و باغم
می شمع و چراغم
می همدم من، همنفسم، عطر دماغم.

خوش رنگ، خوش آهنگ
لغزیده به جامم.
از تلخی طعم وی اندیشه مدارید
گواراست به کامم.

در ساحل این آتش
من غرق گناهم
همراه شما نیستم ای مردم بتگر!
من نامه سیاهم.

فریاد رسا ! در شب گسترده پر و بال،
از آتش اهریمن بدخو، به امان دار!
هم ساغر پر می
هم تاک کهنسال.

کان تاک زر افشان دهدم خوشه زرین
وین ساغر لبریز
اندوه زداید ز دلم با می دیرین.

با آنکه در میکده را باز ببستند
با آنکه سبوی می ما را بشکستند
با آنکه گرفتند ز لب توبه و پیمانه ز دستم.
با محتسب شهر بگویید که هشدار!
هشدار که من مست می هر شبه هستم.

سیاوش کسرایی، 1305-1374، کتاب آوا